گزارشی از این روزهایم
1
این که نباشیم شکل دیگری از بودن است ، اگر اشتباه نکنم این جمله از زردشت است ،البته دوست نازنینی در روزگاران نه چندان دور در یادداشتی برایم نوشته بود درصبحی گرم که خواب بودم ونخواسته بود بیدارم کند، کنار یک لیوان چایی ،لیوان کاملا سرد بود و بیانگر این که او صبح زود رفته است.
2
من به رفتن ها عادت داشتم به این که هرکس از راه رسید و به هردلیل ومنافعی با هزار حرف وحدیث . . . . و این است روزگار من و رفتارم! شاید آن دوست چیزی درمن ورفتار احمقانه آن روزگارم دیده بود وچنان یادداشتی درکنار لیوان سرد گذاشته بود
این روزها نسبت به گذشته احساس آرامش بیشتری دارم از اینکه مجبور نیستم با خیلی ها همراه باشم ورفتار متظاهرانه بعضی ها را تحمل کنم رفتارهایی سرشار از حسادت ودوستی های کاغذی. تازه متوجه شده ام که از اول هم درستش همین بود ولی من مثل کبک سرم را زیر برف کرده بودم وبا حماقتی بیش از دودهه به این دوستی های مزخرف ادامه می دادم .کوتوله هایی که از رفتار مدنی کت وشلوارش را به ارث برده اند این رفتاربرخی از دوستان وحشتناک در محیط زیست من، کلان شهر کرمانشاه است ،متاسفانه برخی ها برای رسیدن به درونیات کوچک خود دست به هرکاری می زنند وهمیشه نسبت به محبت های خالصانه مشکوک اند وهزار حدیث مفصل
3
اکنون در یک صبح سرد پشت پنجره ای ایستاده ام ساعت حدود 4 صبح است یک لیوان چایی داغ ،دوستم خوابیده است دوست ندارم بیدارش کنم روی کاغذی آن جمله منسوب به زردشت را برایش می نویسم و کوچه ی برفی را قدم می زنم سکوت همه جا را گرفته است هیچ جنبنده ای پر نمی زند تنهایی محضی ست از درکه تا تجریش به تنهایی ام فکر می کنم به اینکه اغلب این دوستی ها برای فرار از تنهایی بود وقتی به این تنهایی عادت کرده ای وقتی با خودت هم تنها هستی دیگر دوستی ودشمنی درکار نیست همه چیز تنهایی است دراین برف فقط به دخترم فکر می کنم ،وبه پرواز 5:30 صبح
4
بعد از چند سال سروکله آن جماعت پیداشده وتازه فهمیده اند توهم آدمی ،تو هم حق داشتی مثل یه آدم احمق زندگی کنی ،قومی که پسرخاله خداوندند وما ابنا بردگان مصر ،نه عزیزم خیلی دیر شده است در من رغبتی برای لبخند زدن ودیدار با هیچ کسی نیست.
روز به خیر مزوپتامیای من